چه تفاوتی بین اقتصاد صنعت محور و اقتصاد دانش محور وجود دارد
مقدمه
کشوری که بر پول نفت و منابع زیرزمینی تکیه داشته باشد هیچگاه نمیتواند نخبگان را در خاک خود ماندگار کند، نخبه در چنین اقتصادی شکل نمیگیرد .کشوری که بر پول نفت و منابع زیرزمینی تکیه داشته باشد هیچگاه نمی تواند نخبگان را در خاک خود ماندگار کند، نخبه در چنین اقتصادی شکل نمی گیرد به همین خاطر مهاجرت صورت می گیرد.به طور کلی در اقتصاد بحثی با عنوان "نفرین منابع" مطرح می شود، به این صورت که کشورهایی که منابع طبیعی کافی دارند نمی توانند پیشرفت مناسبی در بخش های مختلف کنند.
در ایران نفت را با 5 دلار استخراج می کنیم و 100 دلار می فروشیم، پس در این صورت نیازی به کار تولیدی نداریم؛ زمانیکه چنین رانتی در فضای اقتصادی حاکم است! احتیاجی هم به نخبه نداریم ، تکنولوژی را هم که وارد می کنیم. پس در چنین اقتصادی نخبه نمی تواند شغلی پیدا کند، یک تولیدکننده، یک صنعتگر نمی تواند ارج و قرب داشته باشد، هزار و یک جور مشکل دولتی و قوانین دست و پا گیر بر سر راه تولید میگذاریم زیرا احتیاجی به تولیددحس نمی شود ، منابع زیر پای خود را می فروشیم و اقتصاد خود را نگه می داریم و نتیجه اش می شود همین وضعیتی که اکنون داریم.
ما باید امکاناتی فراهم کنیم که اگر نخبهمان خواست برای ادامه تحصیل به خارج از کشور سفر کند، بنیاد ملی نخبگان وی را اعزام کند، این همان موضوعی است که در آمال و آرزوهای ماست.
در شرایط کنونی شرکت های دانش بنیان در حال توسعه بوده و مفاهیم جدیدی در اقتصاد ایران شکل گرفته است، ادبیات جدیدی در ماه های اخیر در کشور شکل گرفته و بحث اقتصاد دانش بنیان، مفاهیم جدیدی برای اقتصادی نفتی است. باید همه کمک کنیم برای تغییر جامعه و با مهاجرت هم چیزی درست نمی شود، ما دوست داریم حتی اگر نخبگان برای تحصیل به خارج از کشور می روند به کشور بازگردند و بنیاد ملی نخبگان امکاناتش را فراهم کند.
پرورش نخبگان حقوق بگیر در اقتصاد نفتی
در اقتصادی که مبتنی بر نفت، تولید ماده خام و صادرات آ ن باشد، کاهش بهره وری و رانت در رشد خواهد کرد.
در این اقتصاد نخبه ای رشد نمی کند و اگر کسی هم استعدادی داشته باشد، به سمت تلاش،پشتکار و دادن هزینه نمی رود؛ چنانچه به تعبیر رهبر انقلاب یکی از ویژگی های نخبگان همین حوصله تحمل این مسیر ها است. در این سیستم، نخبه حقوق بگیر بنیاد ملی نخبگان شده و تعریف «نخبه» می شود کسی که در این چارچوب موجودِ رانتی و غیر مولّد کار بکند و در جاهایی مثل کنکور و المپیاد صرفاً یک مدال بگیرد و از مسایل جامعه کناره گیری کند. با این وصف، هم تعریف نخبه و آدم هایی که در جایگاه نخبگان قرار می گیرند عوض شده است، هم مدل حمایتی که جامعه برای نخبه قرار می دهد، مدلی رانتی و حقوق بگیری می شود که مخالف روح نخبگی است.
راهکار این معضل وابسته به یک مسئله دوطرفه است.
١. در ابتدا، دولت باید با تغییر سیاست گذاری کشور در تعریف نخبه، برای کسانی که حرکت ایجاد کرده و به سئوال های جامعه پاسخ می دهند ارزش بگذارد. نباید تعریف نخبه تبدیل شود به کسی که صرفاً مقام هایی را در کنکورها و المپیادها آورده ولی به مسایل جامعه توجه ندارد و به فکر پاسخ گویی به نیاز های کشورش نیست. متأسفانه با تعریف رایجی که در حال حاضر از نخبه داریم شهدایی چون علی محمدی و شهریاری ، نخبه به حساب نمی آیند. البته ناگفته نماند که برخی از نخبگان هم باید این روحیه حقوق بگیری را کنار گذاشته و به مسایل واقعی کشور پاسخ بدهند.
٢. طرف دیگر مسئله، بحث نفت است.در این زمینه باید گفت اگر دولت برای قطع وابستگی به نفت و احیای درآمدهای مبتنی بر ارزش افزوده تلاش کند، بخش زیادی از مشکلات کشور حل خواهد شد. تا وقتی که درآمدهای ما وابسته به نفت است، مسئولین به سمت نوآوری و تولید نرفته و به تبع آن مردم نیز به سمت کارهای فاقد ارزش افزوده روی می آورند.
تحریم ها فرصت بزرگ قطع وابستگی کشور به نفت را برای ما ایجاد کرد، اما متأسفانه از آن کم استفاده کرده یا اصلاً استفاده نکردیم. در حال حاضر نیز در این زمینه ظرفیت های زیادی برای ایجاد یک اقتصاد غیر نفتی وجود دارد؛ به این معنی که مسئولین می توانند درآمدهای دیگری از جمله مالیات ها را جدی گرفته و بودجه کشور را از نفت جدا کنند و به این واسطه به سمت اقتصاد غیر نفتی گام بردارند.
البته یکی از مشکلات جدی در این زمینه این است که مالیات ها صرفاً از کارگر و کارمندی که حقوق بگیر دولت هستند گرفته می شود و حرف هایی پوشالی چون حفظ حریم خصوصی مردم، شفافیت مالی را از حساب های دلال ها و سوداگران گرفته است . آن ها با توجه به مصوب نشدن قانون نظارت بر حساب افراد متمول که سه هفته پیش در مجلس اتفاق افتاد، آزادانه از مالیات های سنگین فرار کرده و اقتصاد ایران را روز به روز فلج می کنند.
اقتصاد نخبهگرا و اقتصاد مردمگرا
1. اقتصاد نخبهگرا، چه از بعد تئوريك و نظريهاى و چه از ساختارى بدنبال منافع نخبگان جامعه مىباشد و مردم در اين اقتصاد چه از نظريهاى و چه از ساختارى جايى ندارند. پس در اين اقتصاد آزادى مركزيت دارد و در آن از عدالت خبرى نيست مگر به معنايى خاص.
2. عدالت در اين اقتصاد باز به گونهاى معنا مىشود كه در نهايت به نفع نخبگان جامعه تمام مىشود چرا كه در اين نظريه عدالت به معناى ازدياد قشر متوسط است كه اين قشر مصرف كننده است كه به نفع قشر بالا تمام مىشود و اگر تمام ثروت قشر متوسط را جمع كنيم هرگز به اندازه ثروت نخبگان جامعه نخواهد شد عدالت در اين مكتب فقط پوششى براى ادامه سرمايهدارى باثبات مىباشد.
3. اين اقتصاد براساس تعديل اقتصادى بنا مىشود تعديل بين تقاضا و عرضه. اگر عرضه بر تقاضا فزونى گيرد ركود بوجود مىآيد و اگر تقاضا بر عرضه فزونى گيرد تورم بوجود مىآيد ركود بزرگترين دشمن سرمايهدارى است و تورم بحرانزا است كه در نهايت به ركود تبديل مىشود (البته بعد از ايجاد يك فاصله طبقاتى زياد) مقدمه اين تعديل آزادى عرضه و تقاضا است. تا در نهايت به اين تعديل برسد.
4. آزادى براى اين است كه در افزايش تقاضا تا آنجا كه مىتوانند بكوشند. و از همين جاست كه ارزشها نابود مىشوند تا در اقتصاد ركود وارد نشود و چون تقاضا زياد مىشود فروش نيز زياد مىشود كه اين ارزش افزوده از سرمايه قشر متوسط و پايين خارج مىشود و به سرمايهنخبگان افزوده مىشود.
5. براى افزايش تقاضا نخبگان ديگر نيز وارد مىشوند و نخبگان سياسى و رسانهاى با آنها تشكيل يك شبكه داده و براى رشد اقتصادى در قالب رشد تقاضا فعاليت مىكنند. و يك نوع فرهنگ مصرفى را شكل داده است كه در نهايت به نفع نخبگان تمام مىشود.
6. نهايت اقتصاد در دست گرفتن گردش پولى است كه در بانك خصوصى تجسم مىپذيرد و براساس خريد سهام صورت مىپذيرد و بانك خصوصى كاركرد ربا دارد اگرچه در ظاهر ربا نباشد چرا كه بدون فعاليت »به ارزشهاى افزوده به نفع طبقه نخبگان مىافزايد يا پول روى پول مىآيد.
7. خصوصىسازى از مكانيسمهاى اين اقتصاد مىباشد همه چيز در اين اقتصادخصوصى مىشود دستگاه ادارى - منافع اقتصادى و از جمله دين نيز خصوصى مىشود تا سياليت ارزشها بوجود آيد و پذيرش ارزشهاى مصرفى در جامعه صورت گيرد و تقاضا افزايش يابد.
8. اين خصوصىسازى در يك فرآيند جهانى صورت مىگيرد و جهانىشدن به همين معنا است و زمينهساز فرهنگ جهانى يعنى همان فرهنگ مصرفى جهانى است كه به فرهنگ مك دونالدى مشهور است.
9. در اين اقتصاد جايى براى ارزشهاى اخلاقى ثابت وجود ندارد چرا كه اين ارزشها با افزايش تقاضا سرسازگارى ندارد پس جامعه بدون اخلاق از همين جا شروع مىشود كه براساس ليبراليسم شكل مىگيرد و جامعه مدنى به همين معنا است.
10. در اين جامعه خانواده نابود خواهد شد چرا كه خانواده براساس اخلاق و سنت شكل مىگيرد و در چنين جامعهاى نه از سنت خبرى است نه از اخلاق.
به همين دليل در اين اقتصاد از عاطفه و مهربانى خبرى نيست و فقط عقلانيت ابزارى در آن حاكم است.
11. دمكراسى بر همين اساس بنا مىشود يعنى بر بىسنتى و بر بىاخلاقى پس دمكراسى براى افزايش تقاضا به ميدان مىآيد و خودش نيز يك عرضه و تقاضا است عرضه خود و حزب خود و تقاضاى مردم براى آن حزب.
12. پذيرش اقتصاد جهانى به رهبرى امريكا در اين اقتصاد محور اصلى است كه بر مبانى فوق بنا مىشود صدور دمكراسى امريكا به جهان و اصلاحات خاورميانهاى و خاورميانه بزرگ همه براساس اين اقتصاد بنا مىشود.
13. در دين آزادى نيست بلكه آزادگى است آزادى يعنى آزادى بيرونى فقط و آزادگى يعنى آزادى بيرونى مبتنى بر آزادى از درون و بر همين اساس اقتصاد دينى و اسلامى بنا مىشود. اين آزادى با عدالت هيچ گونه منافاتى (نه در بعد تئوريك و نه از بعد عملى) ندارد.
14. اين يك اقتصاد مردمى است كه بر فطرت انسانى بنا مىشود و داراى يك الگوى انسان كامل است كه در تاريخ اديان آمده است و به تمام معنا يك اقتصاد انسانى است كه در جاى خودش بحث خواهد شد.
نخبه پروری در مهارتآموزی پسامدرن : بنیانسازی در کارآفرینی و اقتصاد
آموزش مهارتآموزی در علم و صنعت و فنآوری، بنیادیترین اصل هر سامانه اقتصادی است. لازم است سامانههای آموزشی برای پرورش مهارتآموزان خلاق و مبتکر، کارآفرینپروری آموزشی را دنبال کنند. لزوم نهادینهسازی تفکر نخبهپروری در مهارتآموزی در مراکز فنی و حرفهای و پس از آن در دانشگاهها و مراکز عالی آموزش، بیش از پیش مبرهن است. نهادینهسازی خلاقیت و ابداع، بدون کپیبرداری و الگوبرداری صرف درسامانههای فنی و حرفهای پسامدرن ضروری است. تمامیت جهانی تصاوير علم و فنآوری باید به نحو نخبهپرورانه آموزش داده شوند. مثالي از این متدولوژی، کارآفرینپروري با توزيع متناسب اهداف آموزشي در دورههاي مختلف آموزشي است. با ورود به مراکز فنی و حرفهای و دانشگاهها، ذهن مهارتجو بنا بر منتظر ۱۰۰% دانشجو قلمداد مي شود. در حالی که در اواسط دوران مهارتآموزی، قالب شخصیتی و حرفهای مهارتجو باید حداقل ۵۰% از ظرفیت های آموزش در مهارتآموزی (آموزش مهارتها به ديگران) را دريابد، و در عين حال ۱۰۰% روحیهی مهارتجویی خود را حفظ کرده باشد. در پایان دوره، مهارتجو بايد به طور كارا به يك مهارتآموز/آموزشگر کاربردی مبدل شده و روحیهی مهارتطلبي را نيز موزونتر از گذشته به پيش راند. چنین اهداف آموزشی علاوه بر مدیریت بهينه زمان، افزايش نوکاوی و نوآوری مهارتجویان و مهارتآموزان در عصر پسامدرن را در پی خواهد داشت. با نهادینهسازی نخبهپروری به جای نخبهیابی در سامانههای مهارتآموزی، کارآفرینی نیز تبدیل به فرآیند زایا و پویاي كارآفرينپروري شده و زمینه اشتغال مهارتآموختگان به طور چشمگیری فراهم می شود. بنابراين، کارآفرینی نبايد به معني کاریابی یا اشتغالزایی ایستا و غیرهدفمند تلقي شود، بلكه مترادف با كارآفرينپروري است كه هيچگاه متسلسل و منقطع نميماند.
ضروری است دستآوردهای مهارتآموزی در علم و فنآوری نهایتاً منجر به بهبود کیفیت حیات شود. در بسیاری از جوامع ، زندگی بشر بیشتر متضرر از سوء مدیریت و درک نادرست یا ناکامل از فلسفه مهارتآموزی است. حیاتی است سامانه هاي مهارتآموزی متعهد به آموزش مهارتآموزانی باشند که نسلهای حال و آتی را فراتر از کلاس، کارگاه، دستگاه، آزمایشگاه و کتاب و کتابخانه میبینند. پرورش استعدادهای نوآورانه باعث ایجاد رقابتهای مهارتی بین مهارتآموزان و مهارتجویان سامانهها میشود. رقابت اخلاقی با تشویق و فراهم نمودن زمینه همکاریهای گسترده داخلی و خارجی بین سامانههای آموزشی، بروز ایدههای نوآورانه را رونق میبخشد. ایدههای نوآورانه، زمینه ساز کارآفرینی در مهارتآموزی علم و فنآوری قلمداد می شوند. برای حفظ پیشرفت سامانههاي مديريتي، ارزیابی و استخدام مهارتآموزان و مهارتجویان باید براساس کارایی و توليدات خلاق و نوآورانه آنها باشد. در این صورت، مهارتآموزی و کارآفرینی موجب تولید ثروت و پیشرفت اقتصادی خواهد شد. بازبيني سياستهاي آموزشي با گذر از بهينهسازي مديريت ياددهي و يادگيري علم و فنآوري، موجب بهبود كاربرد و انتقال تجارب شده و افزايش كارايي صنايع و کشاورزی و در نتیجه رشد اقتصادي را در پي خواهد داشت. پرواضح است كه وسعت و کیفیت اقتصاد يك جامعه ريشه در نحوه مديريت مهارتآموزی در مراكز علمي-پژوهشي و فنی و حرفهای آن دارد و نه لزوماً و صرفاً در تعدد و كيفيت اقتصاددانان.
يكي از چالشهاي مهم مهارتآموزی، اشاعهی نوآوریها در متن جامعه است. مروجان مهارتدیده و آشنا به مشکلات صاحبان صنایع، همانند پلی بین مراکز فنی و حرفهای، دانشگاه و صنعت عمل میکنند. به طور مثال در زمینه کشاورزی و صنایع تبدیلی، دانش و فنآوریهای حاصل از کارگاهها و مراکز پژوهشی باید توسط مروجان مهارتآموزی و تجربی به زبانی ساده و عملگرا به کشاورزان، دامپروران، تولیدکنندگان غذا و دارو، و صاحبان صنایع سبک و سنگین مربوطه، انتقال يابد. نتایج حاصل از طرحهای نوآور فنی و حرفهای و دانشگاهی باید به صورت فلسفهها و راهكارهاي ساده و عامفهم به صنعتگران و کشاورزان عرضه شود. اعتمادسازی میان این مراکز و صنایع، نقطهی عطفی در تحول و تکامل صنعتی، کشاورزی، و اقتصادی کشور خواهد بود.
یکی دیگر از راهبردهای عملگرای کارآفرینپروري در مهارتآموزی، آگاهی به علوم چندگانه است. اين تفکر آموزشي بینرشتهای و چندبعدی، توان مدیریتی سامانههای مهارتآموز و صنعتی را به طور وسیعی افزایش میدهد. این مهم منجر به تولید خلاقانه راهحلهای قابل اجرا و سیستماتیک برای مقابله با چالشهای صنعتی خواهد شد. وضعیت حاضر علوم و صنایع تنها زماني دچار تحول اساسی خواهد شد که چالشزایی در آن به كرات صورت گیرد. اعتلای میزان انعطاف پذیری، انتقادپذیری و مسئولیتپذیری مدیران در عرصه های متنوع مهارتآموزی، زمینه عملگرای شایستهسالاری و كارآفرينپروري را فراهم مینماید. لذا، با افزایش احساس مسئولیت مهارتآموزان و مهارتجویان در انتقال دانش و فنآوریهای نوین، ایثارگری در نسلسازی باعث تعالی نخبهیابی به نخبهپروری میشود. در نتیجه، نوسازی بنیانی ماندگار در کارآفرينپروري و اقتصاد کشور، متبلور خواهد شد.
:: بازدید از این مطلب : 12
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0